نویسندگان: بریجت والش، جان موریس، پاول پن، لوک پیس
شرکتهای سرمایهگذاری شخصی (Private equity) با تکیه بر توانایی خود قادرند کسبوکارهایی بزرگ را حتی در شرایط چالشبرانگیز بهدست آورند و بسازند. این شرکتها در خلق سریع ارزش و تطابق برنامههایشان همگام با تغییر شرایط تبحر دارند. آنها همیشه رویکردی متمایز داشتهاند که برایشان مزیت ایجاد میکند و ماهیت مداخلهجوی آنها سبب میشود در بازارهای رقابتی بازده داشته باشند.
با توجه به تغییرات مداوم و مهم در محیط اقتصاد کلان، اکنون شرکتهای سرمایهگذاری شخصی چه اقدام متفاوتی انجام میدهند؟ و رهبران سازمانی چه چیزی را از نحوۀ سازگاری این شرکتها میآموزند؟
هرگونه استراتژی ارزشآفرینیای که در دوران پس از پاندمی جهان پیاده شده است ممکن است برمبنای فرضیاتی باشد که دیگر صدق نمیکنند. تورم در اقتصادهای توسعهیافته به سطوحی بیسابقه نسبت به دهههای گذشته رسیده است، زنجیرههای تأمین تضعیف شدهاند، وامدهیها بسیار هزینهبرتر شدهاند و اقتصاد جهان دچار مشکل شده است.
این شرایط بدین معنا است که تعیین ارزش هنگام خروج میتواند دشوارتر باشد و دورههای عادی نگهداری(Holding period) طولانیتر شوند. دستیابی به مضربهای مدنظر هنگام خروج(Exit valuation) عموماً چالشبرانگیزتر شده است، خصوصاً چون نیروی کارِ توانمند با دستمزد معقول بهندرت پیدا میشود و فناوریهای جدید، بهویژه هوش مصنوعی (AI)، نیز موجی از آشفتگیها را در چشمانداز کسبوکارها بهوجود آوردهاند.
با توجه به این عدم قطعیت، صندوقهای سرمایهگذاری شخصی بهترین کار خود را انجام میدهند: تطابق سریع با شرایط متغیر. پنج زمینۀ بسیار مهم که شرکتهای سرمایهگذاری شخصی درصدد دگرگونی آنها هستند عبارتند از: وجوه نقد و نقدینگی، هزینهها، نیروی کار توانمند، فناوری و پایداری.
بیشینهسازی وجوه نقد موجود برای کسبوکار همواره نقشی حیاتی در نحوۀ عملکرد سرمایهگذاری شخصی داشته است زیرا وجه نقد برای یک کسبوکارِ دارای اهرم مالی زیاد، نسبت به یک شرکت سهامی عام، بسیار ارزشمندتر است. شرکتهای سبد سرمایهگذاری شخصی(PE portfolio)، ازلحاظ نحوۀ آزادسازی وجوه نقد محبوس(Trapped cash) در تمامی عملیاتها و قلمروهای خود، روزبهروز پیچیدهتر میشوند.
نقدینگی بیشازپیش اولویت مییابد. بسیاری از شرکتهای سبد سرمایهگذاری شخصی ترازنامههای خود را با استفاده از ابزارهایی بهتر برای پیشبینی نیازهای نقدیشان، با دید انتقادی بررسی میکنند و سیستمهای پیچیدۀ بازگرداندن(Repatriation) و ادغام(Pooling) وجوه نقد را ایجاد میکنند تا بتوانند نقدینگی متمرکز را به حداکثر برسانند و سرمایۀ در گردش و کاربست صندوقها را بهتر مدیریت کنند.
مدیریت هزینهها امری حیاتی برای کسبوکارهای دارای سرمایهگذاری شخصی است و رویکرد این شرکتها نسبت به هزینهها بهتازگی تغییر کرده است. امروزه صندوقها سرمایهگذاری هدفمند انجام میدهند تا کارکردهای تأمین مالی را ارتقاء دهند تا قابلیتهای مدیریت هزینه را در شرکتهای سبد خود اساساً تغییر دهند.
اولویتهای جدید عبارتند از ایجاد چشماندازهای دادهای برای کمک به تصمیمگیریهای ریزبینانهتر دربارۀ هزینهها و وضع کنترلهای حاکمیتی جدیتر بر تصمیمگیریهای مربوط به مخارج و سرمایهگذاری و گزارشدهی.
علاوهبراین، صندوقهای سرمایهگذاری شخصی سخت تلاش میکنند ساختارهای عملیاتیای ایجاد کنند که بتواند اهرم عملیاتی را همگام با رشد شرکتهای تجاری سبدشان بهکار اندازد. بعضی از صندوقها، شرکای عملیاتی با مسئولیتهای ویژه در زمینۀ کارکردهای مالی استخدام کردهاند تا این اقدامات را پیش ببرند.
اغلب اوقات، مدیریت نیروی کار توانمند بهمعنای تجهیز افرادِ (مثلاً) حوزۀ تأمین مالی یا فناوری با ابزارها و حمایتهای مورد نیازشان است تا بتوانند عملکرد بهتری داشته باشند. و صندوقها هنگام استملاک دیدگاه ریزبینانهتری نسبت به نیروی کار توانمند دارند؛ آنها میخواهند بدانند افراد چه مهارتهایی دارند، چگونه میتوان این مهارتها را ارتقاء داد و چگونه میتوان آنها را ادغام یا منتقل کرد تا به سایر شرکتهای سبد نیز نفع برسانند، مثلاً ازطریق تشکیل تیمهای مختصصِ بینشرکتی برای آمادگی در برابر ریسک حملات سایبری.
در زمانهایی که شرکتها تحت فشار مالی هستند، تمایل چندانی به تحولات عظیم دیجیتالی ندارند؛ تمرکز صندوقها بر روشهایی برای کسب ارزش بیشتر از فناوریهای فعلیشان است.
پیشرفت سریع هوش مصنوعی باعث شده است بسیاری از رهبران سرمایهگذاریهای شخصی اولویتهای فناورانۀ خود را بازنگری کنند. تأثیر بالقوۀ هوش مصنوعی، طی سال گذشته، اهمیت ویژهای در زمینۀ صلاحیتسنجی(Due diligence) یافته است. پرسشهایی برای صندوقها مطرح شده است: هوش مصنوعی چگونه میتواند یک کسبوکار، مدل عملیاتی و ترازنامۀ آن را مختل کند؟ هوش مصنوعی چه زمانی فرصت بهوجود میآورد و چه زمانی تهدید محسوب میشود؟ صندوقهای سرمایهگذاری شخصی پرسشهای بیشتری را مطرح میکنند: هوش مصنوعی چگونه میتواند موانع ورود را کمتر کند؛ خواه اجازه دهد رقبا وارد بازار شوند، خواه فرصتهایی را برای کسبوکار فراهم آورد تا وارد بازارها و بخشهای مجاور شود.
صندوقها، در کنار تفکر راهبردیشان، بسیار تلاش میکنند تا کسبوکار خود را برای هوش مصنوعی آماده کنند، مثلاً ازطریق تولید یا جمعآوری دادههایی که هوش مصنوعیِ کارآمد و مؤثر به آن نیاز دارد. هوش مصنوعی نیز به علت نرخبندی مجدد یا افزایش مضرب، ارزش بیشتری را برای زمان فروش شرکت بهوجود میآورد.
ارتقاء عملکرد زیستمحیطی، اجتماعی و حاکمیتیِ (ESG) شرکتهای موجود در سبد سهام معمولاً بخش جداییناپذیر استراتژی ارزشآفرینی است. اگر کسبوکاری نتواند الزامات گزارشدهی ESG را محقق سازد، برخی از راههای عرضۀ عمومی اولیۀ اوراق بهادار (IPO)، هنگامی که نوبت خروج برسد، بسته خواهند شد.
دلیل دیگری که احتمال میرود صندوقها از یک رویکرد تدریجی ESG پیروی کنند این است که سرمایهگذاریای که دریافت کردهاند اغلب همراه با تعهدات ESG مربوطه است. اگرچه نباید نقش ESG در سرمایهگذاری را دست بالا گرفت، صندوقهای سرمایهگذاری شخصی به احتمال زیاد ESG را منبع ارزش، و نه یک موضوع مرتبط با ریسک، میدانند.
از نحوۀ واکنشدهی شرکتهای سرمایهگذاری شخصی به شرایط جاری چه درسی میتوانیم بگیریم؟
با اینکه برخی از صندوقها شرکتها را برای مدت طولانیتری نگه میدارند اما این بدان معنا نیست که از سرعت ارزشآفرینی میکاهند.
سرمایهگذاری شخصی همواره رویکردی مداخلهجو و تمرکزی بیوقفه بر موضوعات مهم داشته است. شرکتها، در چنین زمانهای عدم قطعیتی، در رویکرد خود نسبت به ارزشآفرینی و تغییر سبد نوآوری ایجاد میکنند. این کار باعث میشود شرکتها بتوانند عملکرد خود را طی دورههای طولانیِ نگهداری بهینه کنند و درعینحال، به اهداف عملکردی میانمدتشان برسند و هنگامی که فرصتی فراهم میشود، ازلحاظ آزادی انتخاب و سرعت خروج، قابلیت تطابق سریع با شرایط را داشته باشند.
تمامی این رویکردهای مربوط به تدوین استراتژیهای ارزشآفرینی میتوانند با دنیای شرکتها تطابق یابند چراکه رهبران کسبوکارها بهدنبال پندآموزی از شرکتهای سرمایهگذاری شخصیای هستند که این کار را به نحو احسن انجام میدهند.